حسین جنت مکان مانده ام تا وسط معرکه گیری چه کنم؟ نشود پاره اگر بند اسیری چه کنم؟ عاشقی خواسته ام بود ولی حیرانم بپذیری چه کنم یا نپذیری چه کنم! تن تو شعله ی عشق است که گُر می گیرد پس بگو با تنم این جسم حریری چه کنم! تو زلیخایی و آخر تو جوان خواهی شد من بیچاره ولی با غم پیری چه کنم؟ کاسه های چه کنم را تو به دستم دادی! بی تو با درد نداری و فقیری چه کنم؟ اثری از: حسین جنت مکان
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : یکشنبه 93/3/4
دیدگاه()