خار بودم خواستم تا گل کنم خوشبو شوم
درس خواندم تا که شاید با کسان همسو شوم
جوجه اردک بودم و زشت شبیه قصه ها
آرزو میداشتم تا لحظه ای یک قو شوم
دختر همسایه مان کارش درست و بیست بود
غبطه میخوردم به حالش خواستم چون او شوم
من دلم میخواست پیش این و آن پیچیده و ...
مثل یک مجهول در مجهول ، تو در تو شوم
من شب و روزم همه صرف کتاب و درس شد
این دلیلی شد که من دور از همه کم رو شوم
پیش چشم این و آن من بارها جای کباب !!
رد شدم از امتحان تا کتلت و کوکو شوم
چشم هایم را دو دستی دادم و اما سرم
فسفرش را سوخت تا من عالمی بی مو شوم
این غزل حرفش همین است که در عمر گران
من چقدر زجر کشیدم تا که دانشجو شوم
سجاد صادقی
نشانی:
http://man-e-ordibeheshti.blogfa.com
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : سه شنبه 94/11/13
دیدگاه()