تفریق شدم از تو که جمعم کردی
از صفر به اعداد خودم برگشتم
یک شاه به جنگ با تو راهی کردم
یک برده به افراد خودم برگشتم
یک عمر تو را خدا نشانم دادی
آنگونه که از تصورش می مردم
تو بنده ی من نبوده ایی درک کنی
من چوب خداپرستی ام را خوردم
این بازی غیرمنطقی یعنی چه؟
تو دست مرا مگر ندیدی عشقم!
دل دل نکن آنقدر که دل حکم کند
تو آس دل مرا بریدی عشقم
یک شعر نشان من بده شور شوم
یک راه نشان من بده دور شوم
ای نادر تقویم تمام عالم
یک تخت به من نشان بده کور شوم
تو آن طرفِ همان خیابانیُ من
از این طرفش بناست از جان بروم
آن حبس برای من زلیخا بس بود
یوسف نشدم مدام زندان بروم
در مصر اگر قیمتِ من آن بوده
این دوره دگر دورهی ارزانی نیست
تو خوب مرا خریده ای ، باور کن
این قیمت یک یوسف ایرانی نیست!
روزبه بمانی
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : سه شنبه 99/3/20
دیدگاه شما