حسین پارسا / مرودشت
ل ل به لب نیامده لیلا هنوز هم
یک سر سکوت می وزد اینجا هنوز هم
نوحی دگر نیامده طوفان بیاورد
ناشسته مانده صورت دنیا هنوز هم
من با توام تو با من و با هم غریبه ایم
دنیا ندیده لنگه ما را هنوز هم
من بغض های خیس خودم را فروختم
تو نه نگاه خشک خودت را هنوز هم......
از بوسه های شانه پرستم فراری اند
آن شانه های باب تماشا هنوز هم
من هرچه دار و هرچه ندارم برای تو
لب باز کن به من بگو آیا هنوز هم ....
حتی غزل گلوی خودش را بریده است
اما به لب نیامده لیلا هنوز هم
توضیح: با عرض پوزش به خاطر اشتباه درج شده در نام شاعر و با تشکر از خانم قاسمی بابت تذکرشان.
برچسب ها : حسین پارسا منش , غزل ,
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : دوشنبه 88/1/24
دیدگاه()