می روی تا که جهان بعد تو حیران باشد
داغ در سینه ی عدل تو نمایان باشد
می روی تا که بکوچد غزل از باغ بهار
چشم تقویم زمان غرق زمستان باشد
می روی تا که به ایمان غزل خنده کنان
کوفه هم با شکمش در گرو نان باشد
آه؛ شمشیر ترازوت فقط خواست که تا
سهم هر پنجره یک کوله ی باران باشد!
بعد تو دل نمک ریخته را می ماند
زندگی در جدل نان و نمکدان باشد
بعد تو پاک گِرِه خورده به هم این تاریخ
نوک هر نیزه و هر واقعه فرقان باشد
نگرانم برسد بعد تو ایامی که
نان و خرمای تو تاریخ مسلمان باشد؟!...
نگرانم که جهان پاشنه اش برگردد
سفره هامان پر از نان یتیمان باشد؟!...
نگرانم برسد بعد تو ایامی که
عشق از شرح حظور تو پشیمان باشد؟!...
وای اگر کوفه به تجدید بنا تن بدهد...
وای اگر مرکز این فاجعه تهران باشد
#
آسمان بار امانت ... نگرانم! نگران!
اولین کشته ی این واقعه قرآن باشد؟!
میثم رنجبر / اردیبهشت 89
نشانی وبلاگ شاعر: