این هم شعر ارسالی از دوست خوبمون سعید ساجدی به همراه نشونی وبلاگش:
(( کجایی ساقیا))
کجایی ساقیا امشب بیا و مست مستم کن
دریدم جامه تقوی بیا و می پرستم کن
به ناز و غمزه و عشوه ببر افسون ماتم را
به جام و باده و مستی به سر کن نوبت غم را
در امید کنار تو خراب افتاده ام از پا
خوشا آن دم که با بوسه بگیری هر دو دستم را
خیال چشم آهویت شکارم می کند هردم
((دمار از من برآوردی نمی گویی برآوردم))
بیا نازک بدن ساقی که مردم از جفای تو
دل و دینم ببردی و سر و جانم فدای تو
ببرد از من قرار دل دو زلف بی قرار تو
نشستم درسر کویت به امید کنار تو
خوشا شامی که آسوده کنار تو بیاسایم
زخود بیخود شوم جان را فدای بوسه بنمایم
به یاد تاب گیسویت دلم بی تاب می گردد
کنار و بوس و آغوشت اسیر خواب می گردد
((کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت))
رخت گلگون بشد در دم چو بوییدم سر ورویت
گرفتم تنگ در آغوش و نامت را صدا کردم
((نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم))
((من آن ببرم که شیران را به بازی بر نمی گیرم))
من آن کوهم که طوفان را به بادی بر نمی گیرم
تو رقصانی دلم با ناز و هر دم می زنی سازی
((تو آهو وش چنان شوخی که با من می کنی بازی))
((عجب صید دلم کردی بنازم چشم مستت را))
دلم با ساز رقصاندی ببوسم ساز و دستت را
دلم جز راه عشق تو رهی دیگر نمی گیرد
((که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی گیرد))
((سعید ساجدی پاییز 86))
نشانی وبلاگ :
http://s-sajedi.mihanblog.com/
برچسب ها : سعید ساجدی - مثنوی ,