افتاد، خم شدم که برش دارم آب شد
فرقی نکرد آدم و گندم خراب شد
از ابتدای خلقتمان معصیت شکفت
وجدانمان دچار هزاران عذاب شد
رفتیم تا گلیم خود از گل بدی کنیم
بهتر نشد که هیچ، زد و منجلاب شد
بعدش بهار در خم این کوچه باغ مُرد
ولگرد شهر یک شَبه عالیجناب شد
دیروز مردی از سر زیبایی و جمال
در پیش چشم ما به زنی انتخاب شد
امروز دامن همه ی دختران شهر
کوتاهتر به کوری چشم حجاب شد
فردا کدام فاجعه رخ می دهد عزیز؟
در ملّتی که عفت و غیرت سراب شد
دیگر دعا کنید خدا مرگمان دهد
شاید دعای خسته دلان مستجاب شد
این آبرو به غالب یک رو درآمدو
افتاد، خم شدم که برش دارم آب شد
فرامرز عربعامری
برچسب ها : فرامرز عربعامری غزل ,
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : چهارشنبه 89/12/18
دیدگاه()