این هم غزل زیبای دوست خوبم آقای حمید عربعامری :
زمانه خواست که ویران و در به در باشم
همیشه مثل نسیمی که در سفر باشم
زمانه خواست تو درآسمان برقصی و من
نگاه های غم انگیز شعله ور باشم
به هر مسیر و به هر کوچه سنگ ها بخورم
زمانه خواست که در معرض خطر باشم
ولی چه می شود این عادت زمانه ماست
که من کنار تو از تو غریب تر باشم
زمانه می رود و می رسی تو در من و بعد
نمی شود که من آن عاشق آن پسر باشم
برای این که گذشته است سال ها از من
و باید این که برای کسی پدر باشم
گذشته از دل من پیرم و نمی خواهم
گوزن عاشق این کوه و این کمر باشم
***
برو سراغ غزل های تازه تر بانو !
اگرچه آه اگرچه ... ولی اگر _ باشم
این هم نشونی وبلاگ شاعر :
http://hamidaa.persianblog.ir/1383/6/
برچسب ها : غزل , حمید عربعامری ,
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : چهارشنبه 89/10/15
دیدگاه()