چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه اشک ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن،تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دلشکسته ایم، نه
برای عده ای ولی چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر ، نه، غروب شد نیامدی
مهدی جهاندار
برچسب ها : مهدی جهاندار , غزل ,
توسط : مهران رنجبر(مهاجر) تاریخ : یکشنبه 87/10/8
دیدگاه()