پروانه ام نکرد که پر پر کنی مرا
پر بر کلاهِ هرچه که دلبر کنی مرا
می خواستم که برد یمانی شوم ، نشد
تا روسری بگیری و بر سر کنی مرا
آیینه ی تکثر تنهاییم شدم
تا پیش دیگران دو برابر کنی مرا
می خواستم درخت برویانی ام ز خاک
یا لااقل گیاه معطر کنی مرا
خوبم نیافرید که عاشق شوی به من
خوبم نیافرید که باور کنی مرا
مضنون تازه غزل ، سرکشم نکرد
تا هی بخوانی و تو و از بر کنی مرا
ایمان نیاورم به تو حتی اگر اگر
همسایه با هزار پیمبر کنی مرا
یا باید افریده شوی در کنار من
یااینکه افریده ی دیگر کنی مرا
این هم آدرس وبلاگ شاعر:
http://parparkalaghpar.blogfa.com /
برچسب ها : سید محمد علی رضازاده.غزل. شعر ,