وارش (باران)
به وضع چشم های وارش امسال می گریم
به حال این کشاورزان بد اقبال می گریم
...
میثم رنجبر
ادامه مطلب...
برچسب ها :
میثم رنجبر , غزل ,
وارش (باران)
به وضع چشم های وارش امسال می گریم
به حال این کشاورزان بد اقبال می گریم
...
ادامه مطلب...
برچسب ها :
میثم رنجبر , غزل ,
دندان درد
آقا اجازه درد دندان کشت مارا
در حسرت یک پاره ی نان کشت ما را
گفتند برخی عند رب یرزقون اند
این تکه از آیات قرآن کشت ما را
با مرگ گاوان محل در هر طویله
این ما و مای گاوداران کشت ما را
ما از نژاد برتر خورشید بودیم
سرمای سنگین زمستان کشت ما را
گفتیم می آیی که در پایت بباریم
سیلاب وحشتناک باران کت ما را
در عصر خونین، عصر شب ، عصر شبیخون
پیشانی جا مهر ایمان کشت ما را
این بار جای پاره قرآن روی نیزه
پیراهن خونین عثمان کشت ما را
دیشب تراشیدم تمام صورتم را
این ریش های نا مسلمان کشت ما را
آقا بیا تا بی خیال نان بمانیم
آه گدایان خیابان کشت ما را
از خیر این یک پاره ی نان هم گذشتیم
آقا اجازه درد دندان کشت ما را
میثم رنجبر
کمی اروتیک
اردنگ مادر
داد معصومه به قنبر پیغام
که من از مادر تو دارم ننگ
گر که خواهی که شوم من زن تو
زود بردار ز دیوار تفنگ
رو بکُش مادر خود را در دَم
زن دو تا تیر بر او دنگادنگ
چونکه پیغام به قنبر برسید
او نکرد اصلا یک لحظه درنگ
زود برداشت تفنگ از دیوار
زود انداخت به یک گوشه کلنگ
جست چون تیر و نبود آگه از آن
که بُد از کودکی یک پایش لنگ
این جوان بود بسی ابله و گول
پدرش نیز چو او بود الدنگ
مادری داشت ولی بس باهوش
خبره و زیرک و هم زبر و زرنگ
باری این قنبر بی عقل و شعور
در در و دشت بیانداخت شلنگ
آمد آنجای که مادر یک یک
جامه ها شسته و می کرد آونگ
مادران را هم کارست چنین
نوش بر خویش نمایند شرنگ
پسران لیک همه خوش گذران
در پی ساز و زن و باده و بنگ
مادر خویش همه کرده رها
نره خر ها همه رفته به فرنگ
همگی غربزده لامذهب
لیبرالیسم به دلشان زده زنگ
شعرهاشان همه و صف اِروتیک
گفته هاشان همه بی ربط و جفنگ
یا از آن روز که در میهن خود
دور بودند ز مکر و نیرنگ
انقلابی همه بودند و شهید
چه محمد، چه علی ، چه هوشنگ
الغرض قنبر ابله چو رسید
کرده از خشم جبین پر آژنگ
راست گرداند تفنگش بر مام
راست زآنسان نبوَد تیر خدنگ
زابلهی لیک فراموشش شد
که گذارد به تفنگش دو فشنگ
مادر افکند نگاهی به پسر
دید او را که ز رخ باخته رنگ
از تعجب سخنش رفته ز یاد
دهنش باز چو غار ارژنگ
مادر آن دید و شد از خنده ز خویش
بعد از آن غرید چون ماده پلنگ
دست در برد و تفنگش بگرفت
زد به ... پسرش یک اردنگ
قنبر لنگ به سرگین سگی
پاش سُر خورد و سرش خورد به سنگ
زیر آن سنگ نهان خرچنگی
نوع خرچنگ بوَد بی فرهنگ
دید خرچنگ چو قنبر نزدیک
جست و زد چنگ به ...ش خرچنگ
قنبر از درد یکی آخ کشید
که شنیدی همه کس صد فرسنگ
مادر این حال پسر چون دریافت
از دل تنگ کشید این آهنگ :
آه ! پای پسرم رفت به ...
آخ ... پسرم رفت ز چنگ
جلال خالقی مطلق
البته ببخشید از اینکه بعضی جاها نقطه چین گذاشتیم. گرچه تو تموم نقطه چین ها فقط یک کلمه باید نوشته می شد ولی راسیتش یه کم ضایع بود. (چه می شه کرد شعر اروتیک همینه دیگه!!...)