کجایی ساقیا امشب بیا و مست مستم کن
به ناز و غمزه و عشوه ببر افسون ماتم را
در امید کنار تو خراب افتاده ام از پا
خیال چشم آهویت شکارم می کند هردم
بیا نازک بدن ساقی که مردم از جفای تو
ببرد از من قرار دل دو زلف بی قرار تو
خوشا شامی که آسوده کنار تو بیاسایم
به یاد تاب گیسویت دلم بی تاب می گردد
((کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت))
گرفتم تنگ در آغوش و نامت را صدا کردم
((من آن ببرم که شیران را به بازی بر نمی گیرم))
تو رقصانی دلم با ناز و هر دم می زنی سازی
((عجب صید دلم کردی بنازم چشم مستت را))
دلم جز راه عشق تو رهی دیگر نمی گیرد
سعید ساجدی
www.s-sajedi.mihanblog.com
مطالب مربوط به این شعر رو هم خواهیم نوشت.
برچسب ها : سعید ساجدی , مثنوی ,